یه مسافرت کوچولو ...
هفته ی پیش سه شنبه به قصد دیدن اقوام بابایی با همراهی بابا سعید و مامان شعله به سمت تهران حرکت کردیم و رفتیم خونه ی عمه ی بزرگت و تا جمعه بشون حسابی زحمت دادیم - خواهر شوهر عزیزم از اینجا بهتون سلام میکنم و تشکر به خاطر زحمتایی که این چند روز بهتون دادیم دیگه اینکه به آرزوم که داشتن یه دوربین عکاسی حرفه ایی بود رسیدم حالا دیگه همش ازت عکسای با کیفیت میگیرم دیگه خیالم راحته که میتونم لحظه های دوست داشتنی کودکی تو رو که دیگه هیچوقت تکرار نمیشه با کیفیت ثبت کنم تا هر وقت بزرگ شدی و من دلم برای این روزا تنگ شد بیام بهشون نگاه کنم. دیگه بقیه توضیحاتو بالای عکسا تو ادامه مطلب میدم: چهارشنبه تولد عمه جون بود و مام بر...
نویسنده :
مامان رادمهر
20:47